در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

بالاخره یه مانتو شلوار اداری یافتم...تخمشو ملخ خورده بود...اونی که میخواستم نشد اما الان ظاهرا فصلش نبود!

اما چون الان سایزم 38 هست و 40 خیلی گشاده! و اداره هم که بینابین میپوشم بردم یکم برام آزادش کنن...

نامزدی پسر دایی فرنام هم دعوت شدیم و موندم که بریم یا نه...اگه اینجا بود باسر میرفتم اما باز دودوتا چهار تا کردنم برای کسانیی که خیلی برات ارزش قایل نیستن اومده سراغم!

مشکل مرخصی و مابقی ماجرا ها...

هردو مقالم پذیرش شد و ایشالا هفته اینده دوروزی میرم تهران...

شده یا جای من یا جای همسری:)) اول هفته همسری میره وسط هفته من!تهران باهم بای بای میکنیم:))


اسانسور خونه هم به بهره برداری نرسیده و روبان افتتاحیه اش معلوم نیس کی بریده بشه!

خبر خوبمم اینه که داییم عید میان ایران و از حالا همه فامیل در حال برنامه ریزی هستیم!

روزا میگذرن...گاهی سخت.گاهی بلاتکلیف .گاهی اروم و بیکار... عمره که میگذره!


از حالا باید بچسبم به کارای پایان نامه ام...خیلی  معطل  کارای اماری شدم!اخرشم مجبورم ببرم بیرون:(

نظرات 2 + ارسال نظر
ریحان شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 05:31 ب.ظ http://www.manoshosho.mihanblog.com

اطلسیییی اییی ولل تبریک عزیزممم، خیلی خوشحال شدم دستت رو بزار رو سر من بلکه منم به یه جا برسم :))) بووسسسس

مرسیییی عزیزم
سر چی؟وزن؟بابا تو خودت به این خوشهیکلی خوشگلی...
یاد اون کیک کافه افتادم اخ چقدررررر چسبییید

آمارین شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:38 ب.ظ http://amarin.persianblog.ir

اسانسور شما هم ماجرایی شد واسه خودش. خاک ش جمع شد یا نه:((
تهران خوش گذشت؟»دی

اره دوماه طول کشید
جای شما خالی:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد